کودکی مامانِ هستی
نازگلم هستی جان ، اینم بچگی مامانت (سال 59) ، عشق کن ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
2:21
امروز 25 تیر 93
قربونت بشم عسلم ، اینقد خوشگل امروز کلمه ی بازی رو بیان کردی ، میگم بگو بازی میگی باسی ، میگم بگو مرسی میگی پیسی ، و باز دوباره میگم بگو آآآآآآآآآب میگی با ، مادر چرا همین کلمه ی آسون رو نمی تونی بگی آخه من چکار کنم می ترسم هنوز یه جمله هم نمی تونی بیان کنی . همسن هات بخدا حرف میزنن . ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
2:17
هیس هستی خوابه :)
هستی تو خوابم مراقب خودشه ،خوش بحالت مامانی، خبر داری چکار کردی با مامان ، مامان تا صبح از بی خوابی و کم خوابی گریه میکرد ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
2:09
هستی و زمستون 91
قند و نباتم هستی جان روز 5 شنبه ساعت 7 و 30 دقیقه بود که باید میرفتم دانشگاه ، مامانی توی اون هوای سرد تورو خوب پوشوند که خدایی نکرده سرما نخوری ، بعد با عمو آل کرد (همکار و همکلاسی و دوست بابایی) از همه مهمتر برادر بزرگترم ، رفتیم دانشگاه . اون روز تا عصر کلاس داشتم مامانی . دلم برات پر کشیده بود عسلم ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
2:02
لبخند زیبای هستی
قربونت برم با اون لبخند ملیح و بانمکت جیگر طلای مامان ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
1:51
هستي كنار پلي كه زير آب رفته
هستي قند عسل مامان اينجا شهرستان لالي هستش كه بهار 92 دست جمعي رفته بوديم ديدن عمه بزرگم . جونم برات بگه كه تو اين عكس با مامان بزرگ پوران كنار جاده و پلي هستي كه به واسطه ي باز شدن آب سد رفته زير آب . البته ماماني يه عكس از قبل از زير آب رفتنش هم داره اما نتونستم برات اينجا بزارمش چون خانوادگي بود مادر اينجا مردم زياد براي ديدنش ميان و قايق سواري هم ميكنن . در كل خيلي بامزست ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
10:32
پليس بازي هستي در خواب
عروسك فسقلي من : احتمالاً تو خواب علائم راهنمايي و رانندگي رو كار ميكردي خيلي با مزه ميشدي تازه اين يك قلمشه ماماني چون اكثر فيگورات همينه ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
9:04
هستي و علاقه ي وافر به ...
خدا وكيلي ماماني نمي دونم اين چه بساطيه با تو داريم ، آخه فكر ميكني رفتي پيك نيك ؟ تا الانم كه 2 ساله شدي يا از تو دستشويي درت ميارم يا در حين باز كردن در فاضلاب ...
نویسنده :
زهره مامان هستي
11:12