سيده هستي موسویسيده هستي موسوی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

هستي ملوسك

آب گفتن هستی

هستی جونم فرشته ی کوچولوی مامان با اینکه دو سالت شده هنوز کلمه ی آب رو نمی گی . نگرانت شدم مامانی  هر کاری میکنم بهت میگم آآآآآآآآآب ، تو بر عکس میگی با ، تازه عادت داری دو بار بگی میگی بابا ، حالا فکرشو کن چند روز پیش اومدم خونه دیدم گریه میکنی مامان بزرگ پوران میگه باباشو میخواد منم خندم گرفت گفتم بچم آب میخواد . آخی طفلکی هلاک شدیا .   ...
22 تير 1393

هستی و لباس عید 93

مامانی ، نفسم یکساعت مونده به عید لباس و کفش نو تنت کردم بریم خونه بابا بزرگ فرامرز ، اما هر کاری کردم گول زنکت رو در بیاری لج کردی منم اینجوری ازت عکس گرفتم. ذوق کفشاتو داشتی هی میگفتی پا پا ، آخه بلد نیستی بگی کفش عزیز دلم . کلا پا برات پاست ، کفش پاست ، جوراب پاست ، دمپایی هم پاست . عجب فرهنگ لغتی داری مامان    ...
22 تير 1393

هستی و مامان بزرگ مرحومم

هستی جون مامان . تو که یادت نیست عسلم . اما مامان بزرگ خدا بیامرزم یادمه بهم گفت یه عکس از منو هستی بگیر شاید دیگه زنده نباشم . دقیقا 3 ماه بعد فوت شد و مارو تنها گذاشت. تو 6 ماهه بودی که اون پر کشید . بهشت جاش باشه .   ...
21 تير 1393

حمام کردن هستی

هستی عسلم وقتی حمامت میدادن (من چون کوچیک بودی میترسیدم لیز بخوری حمامت ندادم) بعدش اینطوری باند پیچی میشدی سرما نخوری گلم آخه همیشه کولر روشن بود میترسیدیم بچای    ...
21 تير 1393

گوش های هستی

هستی جونم قشنگم ، یه مدت روی گوشات میخوابیدی برای همین شکل بدی گرفته بودن . منم برات تل کشی خریدم تا بتونم سر جا نگهشون دارم بد فرم نشن    ...
21 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستي ملوسك می باشد