هستی و لباس عید 93
مامانی ، نفسم
یکساعت مونده به عید لباس و کفش نو تنت کردم بریم خونه بابا بزرگ فرامرز ، اما هر کاری کردم گول زنکت رو در بیاری لج کردی منم اینجوری ازت عکس گرفتم. ذوق کفشاتو داشتی هی میگفتی پا پا ، آخه بلد نیستی بگی کفش عزیز دلم . کلا پا برات پاست ، کفش پاست ، جوراب پاست ، دمپایی هم پاست . عجب فرهنگ لغتی داری مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی