سيده هستي موسویسيده هستي موسوی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

هستي ملوسك

اسی گفتن هستی به دایی اسماعیل

خورشید زندگیم هستی جون از بس که صبحها عادت کردی چشم باز کنی دایی اسماعیل و خاله ناهید رو ببینی البته بخاطر شاغل بودن مامانی ، صبح های 5 شنبه و جمعه تا چشم باز میکنی میگی مامان منم میگم بله ، تو با حالت کشیده میگی خب ، میگم خب ، میگی اسی ، خاله . عزیزم عادت کردی سراغشون رو بگیری در حدی که اتاق های دیگه رو هم چک میکنی که هستن یا نه   قربون اون محبتت مادر ...
22 تير 1393

آب گفتن هستی

هستی جونم فرشته ی کوچولوی مامان با اینکه دو سالت شده هنوز کلمه ی آب رو نمی گی . نگرانت شدم مامانی  هر کاری میکنم بهت میگم آآآآآآآآآب ، تو بر عکس میگی با ، تازه عادت داری دو بار بگی میگی بابا ، حالا فکرشو کن چند روز پیش اومدم خونه دیدم گریه میکنی مامان بزرگ پوران میگه باباشو میخواد منم خندم گرفت گفتم بچم آب میخواد . آخی طفلکی هلاک شدیا .   ...
22 تير 1393

هستی و لباس عید 93

مامانی ، نفسم یکساعت مونده به عید لباس و کفش نو تنت کردم بریم خونه بابا بزرگ فرامرز ، اما هر کاری کردم گول زنکت رو در بیاری لج کردی منم اینجوری ازت عکس گرفتم. ذوق کفشاتو داشتی هی میگفتی پا پا ، آخه بلد نیستی بگی کفش عزیز دلم . کلا پا برات پاست ، کفش پاست ، جوراب پاست ، دمپایی هم پاست . عجب فرهنگ لغتی داری مامان    ...
22 تير 1393

هستی و مامان بزرگ مرحومم

هستی جون مامان . تو که یادت نیست عسلم . اما مامان بزرگ خدا بیامرزم یادمه بهم گفت یه عکس از منو هستی بگیر شاید دیگه زنده نباشم . دقیقا 3 ماه بعد فوت شد و مارو تنها گذاشت. تو 6 ماهه بودی که اون پر کشید . بهشت جاش باشه .   ...
21 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستي ملوسك می باشد